جدول جو
جدول جو

معنی زاغ زن - جستجوی لغت در جدول جو

زاغ زن
چشم چران، بی شرم، بی آزرم
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لاف زن
تصویر لاف زن
آنکه لاف بزند، خودستا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیغ زن
تصویر تیغ زن
ویژگی کسی که با نیرنگ و یا زور از دیگران پول می گیرد، شمشیرزن، کنایه از جنگ جو، دلاک، سلمانی، کسی که در عزای شهیدان کربلا به سر خود قمه می زند، قمه زن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاغ دل
تصویر زاغ دل
سیاه دل، سخت دل، برای مثال زاغ دلان را نفس شوم ده / مغز غلیواژ و سر بوم ده (امیرخسرو - لغتنامه - زاغ دل)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاغ پا
تصویر زاغ پا
سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، سراکوفت، سرکوفت، نکوهش، ملامت، پیغاره، تفش، سرزنش، بیغار، عتیب، بیغاره، تفشه، طعنه، تفشل
برای مثال کبک خرامنده به صحن سرای / کبک روان را بزده زاغ پای (امیرخسرو - لغتنامه - زاغ پا)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاغ رنگ
تصویر زاغ رنگ
به رنگ زاغ، هر چیز سیاه که به سیاهی پر زاغ باشد، برای مثال چو روز سپید از شب زاغ رنگ / برآمد چو کافور از اقصای زنگ (نظامی۵ - ۹۰۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاغ زبان
تصویر زاغ زبان
سیاه زبان، کسی که هرگاه نفرین کند مؤثر واقع شود، ویژگی اسبی که زبانش سیاه باشد و آن را حسن اسب می دانستند، قلم، برای مثال زاغ زبانی که ز فر همای / کبک روان را بزند زاغ پای (امیرخسرو - لغتنامه - زاغ بان)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گام زن
تصویر گام زن
رونده، تند رو، قاصد، اسب تندرو، بوز، سیس، چارگامه، براق، جواد، چهارگامه، ره انجام، سابح، بادرفتار، شولک، بالاد، برای مثال یکی اسب باید مرا گام زن/ سم او ز پولاد خارا شکن (فردوسی - ۲/۱۲۷ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک زن
تصویر پاک زن
زن پاک، زن پاک دامن، زن عفیف
فرهنگ فارسی عمید
(ژَ دَ / دِ)
جنبانندۀ بال. حرکت دهنده بال. بال زننده. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ دَ)
رجوع به زاغ سیاه چوب زدن شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
آواز برآمدن از گلو هنگام قی. (یادداشت بخط مؤلف) ، یک روز در میان آمدن قوم را: اغب القوم، روز میان آمد قوم را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یک روز در میان آمدن دیدارکننده قوم را. (از اقرب الموارد). و منه: ’فلان لایغبنا عطاؤه’، ای لایأتینا یوماً دون یوم بل یأتینا کل یوم، بوی گرفتن گوشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گندیده شدن گوشت: اغب اللحم، بدبوی شد. (از اقرب الموارد) ، شب گذاشتن نزدیک کسی. (منتهی الارب) (آنندراج). شب بروز آوردن نزد کسی: اغب فلان عندنا، بیتوته کرد. (از اقرب الموارد) ، روزمیان به آب آوردن شتران را، روزبمیان بجایی رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و منه الحدیث: ’اغبوا فی عیاده المریض و اربعوا، یعنی عد یوماً و دع یوماً، او دع یومین وعد الیوم الثالث. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یقال: ’اغبوا فی عیاده المریض واربعوا’. (اقرب الموارد) ، هر روز شیر ندادن شتر: اغب الابل، اذا لم تأت کل یوم بلبن. (از اقرب الموارد) ، یک روز و دو شب ستور راآب ندادن: اغب فلان ماشیته، ترک سقیها یوماً و لیلتین. (از اقرب الموارد) ، بد آمدن چیزی کسی را: اغب الشی ٔ فلانا، وقع به. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شمشیر زن، بکار برنده استر، روز سیزدهم از ماههای ملکی. یا تیغ زن آسمان. صبح صادق، آفتاب خورشید، مریخ
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که نفرین آن موثر باشد سیاه زبان، اسبی که زبانش سیاه باشد و آن حسن است، قلم کلک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک زن
تصویر پاک زن
زن پاک زن پاکدامن عفیفه کریمه محصنه طاهره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زان زدن
تصویر زان زدن
نشستن روی زانو، خم شدن پیش کسی برای تعظیم او
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نای زن
تصویر نای زن
آنکه نای نوازدنی زن زمارزامر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاف زن
تصویر لاف زن
خودستا متکبر: هر خرامنده بکبر لاف زن خویشتن ستای، مدعی باطل
فرهنگ لغت هوشیار
گاو دارو، ترسنده جبان بزدل: گر بود زان می چو زهره گاو خاطر گاو زهره شیر شکار... . (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاز زن
تصویر جاز زن
کسی که جاز نوازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاغ سر
تصویر زاغ سر
آنکه دارای سر سیاه مانند زاغ باشد، ظالم سر سخت سیاه دل قسی القلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فال زن
تصویر فال زن
فالگیر فال بین طالع بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاغ رنگ
تصویر زاغ رنگ
برنگ زاغ، هر چیز سیاه، شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاغ دل
تصویر زاغ دل
سیاه دل قسی القلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاغ پا
تصویر زاغ پا
کنایه از طعنه و سرزنش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساز زن
تصویر ساز زن
کسی که ساز زند نوازنده، تار زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساغر زن
تصویر ساغر زن
شراب نوشنده باده پیما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تار زن
تصویر تار زن
نوازنده تار (آلت موسیقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تال زن
تصویر تال زن
نوازنده تال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جار زن
تصویر جار زن
دادزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیغ زن
تصویر تیغ زن
((زَ))
شمشیرزن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاغ زبان
تصویر زاغ زبان
((زَ))
کسی که نفرینش مؤثر باشد، کنایه از قلم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاغ رنگ
تصویر زاغ رنگ
((رَ))
هر چیز سیاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاغ دل
تصویر زاغ دل
((دِ))
سیاه دل، سخت دل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاغ پا
تصویر زاغ پا
کنایه از سرزنش
فرهنگ فارسی معین