سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، سراکوفت، سرکوفت، نکوهش، ملامت، پیغاره، تفش، سرزنش، بیغار، عتیب، بیغاره، تفشه، طعنه، تفشل برای مثال کبک خرامنده به صحن سرای / کبک روان را بزده زاغ پای (امیرخسرو - لغتنامه - زاغ پا)
سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، سَراکوفت، سَرکوفت، نِکوهِش، مَلامَت، پیغارِه، تَفش، سَرزَنِش، بیغار، عِتیب، بیغارِه، تَفشِه، طَعنِه، تَفشَل برای مِثال کبک خرامنده به صحن سرای / کبک روان را بزده زاغ پای (امیرخسرو - لغتنامه - زاغ پا)
سیاه زبان، کسی که هرگاه نفرین کند مؤثر واقع شود، ویژگی اسبی که زبانش سیاه باشد و آن را حسن اسب می دانستند، قلم، برای مثال زاغ زبانی که ز فر همای / کبک روان را بزند زاغ پای (امیرخسرو - لغتنامه - زاغ بان)
سیاه زبان، کسی که هرگاه نفرین کند مؤثر واقع شود، ویژگی اسبی که زبانش سیاه باشد و آن را حسن اسب می دانستند، قلم، برای مِثال زاغ زبانی که ز فر همای / کبک روان را بزند زاغ پای (امیرخسرو - لغتنامه - زاغ بان)
آواز برآمدن از گلو هنگام قی. (یادداشت بخط مؤلف) ، یک روز در میان آمدن قوم را: اغب القوم، روز میان آمد قوم را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یک روز در میان آمدن دیدارکننده قوم را. (از اقرب الموارد). و منه: ’فلان لایغبنا عطاؤه’، ای لایأتینا یوماً دون یوم بل یأتینا کل یوم، بوی گرفتن گوشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گندیده شدن گوشت: اغب اللحم، بدبوی شد. (از اقرب الموارد) ، شب گذاشتن نزدیک کسی. (منتهی الارب) (آنندراج). شب بروز آوردن نزد کسی: اغب فلان عندنا، بیتوته کرد. (از اقرب الموارد) ، روزمیان به آب آوردن شتران را، روزبمیان بجایی رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و منه الحدیث: ’اغبوا فی عیاده المریض و اربعوا، یعنی عد یوماً و دع یوماً، او دع یومین وعد الیوم الثالث. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یقال: ’اغبوا فی عیاده المریض واربعوا’. (اقرب الموارد) ، هر روز شیر ندادن شتر: اغب الابل، اذا لم تأت کل یوم بلبن. (از اقرب الموارد) ، یک روز و دو شب ستور راآب ندادن: اغب فلان ماشیته، ترک سقیها یوماً و لیلتین. (از اقرب الموارد) ، بد آمدن چیزی کسی را: اغب الشی ٔ فلانا، وقع به. (از اقرب الموارد)
آواز برآمدن از گلو هنگام قی. (یادداشت بخط مؤلف) ، یک روز در میان آمدن قوم را: اغب القوم، روز میان آمد قوم را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یک روز در میان آمدن دیدارکننده قوم را. (از اقرب الموارد). و منه: ’فلان لایغبنا عطاؤه’، ای لایأتینا یوماً دون یوم بل یأتینا کل یوم، بوی گرفتن گوشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گندیده شدن گوشت: اغب اللحم، بدبوی شد. (از اقرب الموارد) ، شب گذاشتن نزدیک کسی. (منتهی الارب) (آنندراج). شب بروز آوردن نزد کسی: اغب فلان عندنا، بیتوته کرد. (از اقرب الموارد) ، روزمیان به آب آوردن شتران را، روزبمیان بجایی رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و منه الحدیث: ’اغبوا فی عیاده المریض و اربعوا، یعنی عد یوماً و دع یوماً، او دع یومین وعد الیوم الثالث. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یقال: ’اغبوا فی عیاده المریض واربعوا’. (اقرب الموارد) ، هر روز شیر ندادن شتر: اغب الابل، اذا لم تأت کل یوم بلبن. (از اقرب الموارد) ، یک روز و دو شب ستور راآب ندادن: اغب فلان ماشیته، ترک سقیها یوماً و لیلتین. (از اقرب الموارد) ، بد آمدن چیزی کسی را: اغب الشی ٔ فلانا، وقع به. (از اقرب الموارد)